1/18/2012

امروز اولین روز از بقیه زندگی من است *

توی سالن نشسته ام . قلبم آرام شده. دستهایم هنوز کمی سردتر از سرد معمولی هستند. توی سالن هنوز پر از آدم است. باورم نمی شود که دارم فارسی تایپ می کنم توی وبلاگم آنهم الان . ولی مجبورم که تایپ کنم . چون دفاع کردم و خونسرد بودم و راحت بودم . ده دقیقه قبلش ، قلبم شروع کرد به کوبیدن ...بد می کوبید.... بعد یاد ایمیل امروز صبح افتادم. و یاد ایمیلهای دیروز . یاد تک تک آدمهایی که به من حرفهای خوب زدند. یاد دوستهایم که برایم نوشتند. بهم تلفن کردند. آمدند دنبالم مرا بردند که سریع خرید کنم و بگرداندندم خانه. وقتی نبودم توی تلفنم پیغام گذاشتند. دوستم داشتند. بعد یکهو انگار آب خنکی که یادم رفته بود بگذارم سر میزم سر کشیدم. انگار یک موسیقی خیلی ملایم خیلی نرم خیلی تسکین دهنده ای توی گوشم پخش می شد و یکی می گفت نترس. نترسیدم. تمام شد. ممنونم


جمله دوست داشتنی "بازگشت طولانی" ....که همه کودکی ام از تماشا کردنش سیر نشدم*

5 comments:

خیال سبز said...

چقدر خوشحالم که همه چی به خوبی پیش رفت و خوب از پسش بر اومدی :)
خسته نباشی کلی. یه باری از روی دوش پایین گذاشته شد بالآخره ;)

هادی said...

خسته نباشــــــی
:))

Barzakh-برزخ said...
This comment has been removed by the author.
Barzakh-برزخ said...

nemishnasamet ama che ghad in dastanha ashenast. Tabrik migam. nobat e manam shayad beshe

Rahil said...

khaste nabashi :) mobarake :*