12/10/2011

خوب اگه خوب ، بد اگه بد ...

دروغ است اگر بگویم نمی دانستم . می دانستم که خیلی از مفاهیم ثابت خواهند ماند بعد از مهاجرت . و بسیاری مفاهیم فرق خواهند کرد پس از آن . روزی از مفاهیم ثابتش خواهم نوشت . یک وقتی هم از مفاهیم متغیرش . به تفضیل . اما الان چند مثال کودکانه توی ذهنم هست . شاید به خاطر اینکه داشتم سربالایی لیز باران خورده را می آمدم بالا و پایم را با دقت از ترس سُر خوردن گذاشتم روی جدول کنار خیابانی که مرد جوانی پشت فرمان اتوموبیلش در فاصله ای بالای شش متر با من ، وسطش توقف کرده بود و سرش را آرام تکان می داد که من به آهستگی رد بشوم . من رد شدم و رسیدم به پیاده روی آن طرف و او تازه شروع به حرکت کرد. من از جایی که شما زندگی می کنید بی خبرم . اما در شهری که ساکن آن هستم ، هنگام امتحان رانندگی ، به راننده تفهیم می کنند که جدا از تامین امنیت جانی هر رهگذر، باید جوری رانندگی و رفتار کند که به امنیت روانی عابرین خدشه ای وارد نشود .

در ایران بین دوستهایم کل کل این بود که دست فرمان کداممان بهتر است . منی که الان با شرم اعتراف می کنم یکی از کله خر ترین هایشان بودم، خیلی زود به افتخار یک دست به فرمان و یک آرنج روی پنجره رسیدم . خیلی زود به افتخار پیچ جاده تهران با نیش ترمز روی سرعت صد و هشتاد رسیدم . هر کی بیشتر لایی می کشید توی اتوبان کرج ، شاخ تر بود . گاهی از یادآوری خطرهایی که کرده بودم توی راه دانشگاه تا خانه ، دل خودم هُرری می ریخت . باز آدم نمی شدم . چند نفر از دوستانم با یک فرمان می رفتند دوبله پارک می کردند و من چون سر اینیکی سختم بود باید باید باید جاده رشت تا تهران را سه ساعته می رفتم حتما ! آآآه که خداواندا ...

پایم را گذاشتم بیرون از ایران و دیدم اگر معیار ایران مداری را کنار بگذاریم ، خیلی غلط فهمیده ایم یک چیزهایی را. راننده خوب لایی نمی کشید . راننده خوب بیش از سی کیلومتر سرعت نداشت توی شهر حتی اگر خلوت ،حتی اگر دم ظهر بود. راننده خوب اعصابش خراب نبود پشت فرمان . راننده خوب یاد گرفته بود که در هر شرایطی ...هر شرایطی ، حق تقدم با عابریست که پایش را می گذارد روی اسفالت خیابان .

بعدتر یک چیزهای دیگری هم دیدم . پزشک خوب کسی نبود که اعصاب نداشته باشد و نصفه شب به تو وقت بدهد و هر چه بیشتر به تو توهین کند تو بیشتر فکر کنی که چقدر کارش درست است .

دیدم مدرس خوب کسی نیست که کم درس بدهد . امتحان ساده بگیرد . دیر بیاید. سوالات مشابه امتحانهای قبلی طرح کند . کسی نیست که از وقت کلاس بگیرد و داستان و جوک تعریف کند . کسی است که دانشجوهایش انتظار دارند خیلی هم سخت بگیرد و خیلی هم مقاله نوشته باشد و خیلی زود بیاید سر کلاس و دیر برود و همه همه همه وقت کلاس را درس بدهد چون دانشجوی باحال کسی نیست که نیم ساعت قبل از تمام شدن وقت رسمی کلاس بلند و بی حوصله بگوید خسته نباشید و کیف و کتابش را جمع کند و روی میز ضرب بگیرد . اتفاقا هم دانشجوی خوب کسی نیست که فقط راه راست را برود دانشگاه و خانه و خانه و دانشگاه . چون کسی است که آخر هفته ها معمولا مست و پاتیل است و دارد کلاب را منفجر می کند ولی در طول هفته سرش برود غیبت نمی کند و کار گروهی بلد است و درس خواندن را اتلاف وقت نمی بیند و درسها را از روی کتابهایشان می خواند و مهم نیست که کم یا زیاد اما اکثرا خوب می خواند و خوب نمره می آورد.

دیدم جنس ارزان صرفا به دلیل ارزانی اش ، خریدار ندارد . خیلی از آدمها نگاه می کنند به ماندگاری هر کالا و به هزینه ای که صرف ساخت آن می شود وتخمین می زنند میزان صدمه ای که برای تولید هر محصولی به محیطشان وارد می شود و برای همین شما خیلی وقتها می بینید که قفسه یک کالای ارزانتر همچنان لبریز از جنس است و خریداری دور و برش نیست چون برچسب مصرف انرژی اش عدد خوبی را نشان نمی دهد. آب مجانی است و برق بهای بسیار کمی دارد . اما آدمها به دولتشان وفادارترند.

مثالهای خیلی زیاد دیگری دارم . خیلیهایش را می دانستم از قبل و به کارم نمی آمد . خیلی هایش را نمی دانستم و یاد گرفتم . فکر می کنم همه ما مثال زیاد داریم . دلیل هم داریم . بهانه هم داریم . قبول دارم . اما یک چیزهایی بهانه بردار نیست . مثل عابری که آنجور با چهارچرخمان به سویش حمله ور می شویم . مثل عمر خودمان که پشت میزهای دانشگاه خاک می خورد . مثل دریاچه ای که دیگر نیست و زمینی که خشک تر می شود هر روز.

3 comments:

Anonymous said...

نمیدونم چرا فکر میکنید هیچکس تو ایران بویی از سلامت روانی و فرهنگ درست انسان دوستی نبرده. ولی واقعیت اینه که تو (در واقع ما) ندیدی شون( ندیدیمشون) فقط و فقط چون نخواسته بودی (بودیم).اتفاقا کم سوادترهاو پیرترها سرشار از تمام رفتارهایی ند که امروز به نظر من و شما روشنفکریه و مال جوامع مدرن!!!!!!!!!!!!!

فرزانه said...

با این نوشته خیلی خیلی موافقم . ما تو ایران یه جورِ دیگه بودیم . اینجا برایِ ما جور دیگه ایه . برایِ همینه که وقتی اینجا شروع به زندگی می کنیم خیلی از تعربفها بذامون عوض میشه . نمی خوام بگم ایرانی بی فرهنگه . می خوام بگم خودمون با دستهایِ خودمون جامعه ای رو ساخته ایم و توش زندگی می کنیم که وقتی ازش دوریم می فهمیم تمامش پر بوده از اشتباهات . اون هم به دست خودمون که فکر می کردیم سطحِ بالاترین قشرِ جامعه هستیم . موفق باشی .

Anonymous said...

besyar jaleb