9/18/2010

همه آنچه که پروین خانم میخواهد از من بداند

پروین خانم خیلی خانم است . این را من از روی عکسهایی فهمیدم که برایم فرستاد . فهمیدم که برای همسرش غذا می پزد توی همه پیک نیکها . که کودکش را خوب تر و خشک می کند و دانیالش ( که اسمش را همه جا دنیل می نویسد ) دارد خوب رشد می کند و از داشتن چنین مادری راضی است . گمانم پروین خانم عضو خانواده نه چندان کوچک ولی شادی است که اخیرا سفر سمنان و کاشانشان را گروهی انجام داده اند و همه جا لیوان چای به دست خندیده اند رو به دوربین . پروین خانم ، من ده ساله را وقتی که خودش فقط یازده سال و نیمه بود گم کرد تا همین چند روز پیش . اولش که از همسایگیشان کوچ کرده بودیم برایم نامه داد . دلتنگم بود . بعد هم با نفرت از من قهر کرد به جرم اینکه من جواب نامه اش را گذاشته بودم توی پاکت نامه مشترک با دوست دیگری و خواسته بودم جواب نامه مرا به دست پروین خانم برساند . بعد از یک سال که رفتم دیدنش گفته بود نمیخواهد هرگز مرا ببیند چون خودش برایم با پاکت نامه جدا ، تمبر جدا ، نوشته جدا ( اینها را با فریاد توی کوچه گفته بود ) نامه داده و من خیلی آدم بی توجه و غیر قابل معاشرتی هستم که این جداسازی را انجام ندادم . خب ... من چه باید می کردم ؟ گذاشتم توی همان ده سالگی بمانیم و جلوتر نرویم ... تا چند روز پیش که پروین خانم در فیس بوک برایم نوشت که آیا من همان دخترک پنجره روبرویی هستم ؟ همانم ؟ من جواب دادم بعله همان هستم و چطور مرا بعد این همه سال یادش مانده و آیا میداند که با من قهر بوده و چه جالب ، نه ؟ و الان حالش چطور است ؟ پروین خانم جواب این سوالها را نداد اصلا . فقط من را به لیستش اضافه کرد و طی نامه دیگری نوشت که اوه بله یادش آمده که با من قهر بوده و حالا میخواهد آشتی کند و آیا من ازدواج کرده ام ؟؟
سوال ایشان خیلی عجیب نیست . من نمی دانم جهان سوم دقیقا جا یا جماعت یا قاره است یا چیست . هر چه هست من هم از همانجایم . بعله شاید و شاید و شاید جهان سوم جایی است که فلانی بساری را در همانجا دوست دارد یا بساری از بهمانی در همانجا بریده یا هر سه نفرشان گودربازند یا هر سه نفرشان وبلاگ مخفی دارند که فرم زندگی مدرنشان را فقط دوستانشان بخوانند و بدانند نه ننه بابایشان . شاید جاییست که همه پشت سر هم حرف میزنند و به روی هم لبخند یا در مورد هم نظری ندارند دیگر چون می خواهند سر به تن طرف نباشد ! ... و بعله تر اینکه مطمئنم جهان سوم جاییست که در آنجا وقوع فعل ازدواج هنوز مهم تر از عدم وقوعش است . یعنی شما ترجیحا این مرحله را ( مرحله است ؟ ) داشته باشی برایت بهتر است . نشان خیلی چیزهاست . دستاورد است . مفید است . حتی اگر به جدایی بینجامد ، انجامش ارجح ز سرانجامش . من هم از همانجایم . هنوز وقتی با دوستانم می خواهیم از آدم تازه ای صحبت کنیم ، آدرس شخصی را بدهیم ، معرفی بشویم یا معرفی کنیم استیت " ازدواج هم کرده " ، " تازه جدا شده " ، " هنوز مجرده " و الخ را خیلی بدیهی ولی لازم می دانیم . بله ... از سوال پروین خانم دور نشوم ...
سوالش عجیب نبود . ولی من نتوانستم به این سوال پاسخ بدهم . مطمئنم که منظورش را از " ازدواج کردی " فهمیده ام . من حتی با دو لحن این سوال را خوانده ام : یکی اینکه " آیا ازدواج کرده ای ؟ " و دیگری اینکه " آیا ازدواجت را کرده ای بالاخره ؟ " ... . در هر دو حال هم پاسخهایم آنقدر طیف وسیعی داشتند که ترجیح دادم فقط اجازه بدهم بیاید و راحت باشد و به حال فرصت توی صفحه عکسهایم بچرخد وحدس بزند . نه که جواب نداشتم . داشتم . اما مطمئن نبودم او بفهمد که من دقیقن دارم چه می گویم اگر می نوشتم : ببین اولاً چرا از خود خودم سوال نداری ؟ از این چیزی که من ساخته ام از خودم . از چیزهایی که من را ساخته تا اینجا . چرا سوال نداری من به چه کیفیتی از روزهای دامن زرد و سفید و کفش کتانی رسیدم به این آدم که هر روز می رود آزمایشگاه ، کلاس ، دانشگاه ، دادگاه ، سالن سمینار ، کافه ، آشپزخانه ، مرکز شهر ، خرید ، خانه دوستهایش که دیگر تو هیچکدامشان را نمی شناسی ؟ شک دارم می فهمید اگر می نوشتم ببین تا حالا آدمهای زیادی من را دوست داشتند . من آدمهای زیادی را دوست داشتم . هر بار با کیفیتی که من عاشقی کردم یا عاشقم بوده اند ؛ هر بار با کیفیتی که برایم نوشته اند و من برایشان حرف زده ام ، آنجور که هدیه گرفته ایم و شام خورده ایم و دست هم را گرفته ایم به وقت دیدن یک منظره زیبا ؛ آنقدر عمیق بوده ام که کم از ازدواج نداشته . گیرم که هر بار توی دفترهای قطور امضا نکرده باشم . گیرم هر بار روی سرم قند نسابیده باشند . یا می نوشتم ببین اگر الان من عکس دو نفری توی پروفایلم ندارم ، دلیلش نیست که کسی نخواسته یا نتوانسته با من ازدواج کند . ازدواج مگر یه جور قرار گذاشتن نیست ؟ قرار ابدی که نداریم وقتی پای آدمیزاد در میان است . یا می نوشتم من در مملکتی زندگی می کنم که ازدواج کردن ربطی به زندگی مشترک ، بچه دار شدن ، خانواده تشکیل دادن و امثالهم ندارد . یا مثلا می نوشتم ببین این سوال خصوصی است و مودبانه نیست که از یک آدم دور، آدمی که از صورتش فقط یک شَما و از نامش فقط یک آوا به یادت مانده اینقدر خصوصی سوال بپرسی ... . من نتوانستم تصمیم بگیرم چه جوابی بدهم بسکه همه این پاسخها به نظرم درستند . و بسکه آن آدم دنبال یک جواب بله / خیر است نه هیچ چیز دیگر ...
پروین خانم هنوز به نظرم خیلی خانم است . زیادی تر از آنکه روبروی تی شرت خرس دار و کلاه کپ من بایستد و ناهماهنگیمان توی ذوق نزند . من رد پایم روی همان نقشه جهان سوم مانده . نه افتخار است نه مایه شرمساری . همینقدر است که میدانم خیلی باید بگذرد تا یک شکل دیگری بشوم / بشود . شما هم چرا همان اولش نگفتید اینکه او اسم نوزداش را به جای دانیال ، دنیل می نویسد هیچ ربطی به من ندارد ؟

No comments: