9/08/2010

من و امان از سه نقطه ها

"سه نقطه هایی که

ته جمله هایت می نشانی

هسته های سیب اند

که مادر بزرگ

پای گلدان شمعدانی

چال می کند؛

مثنوی هفتاد من است

که تن به ایجاز داده؛

ژله ی تمشکی

که روی جایخی

مفتون انعقاد است؛

نسیمی پاییزی

که پشت تابستانِ آبادی

چنبره زده.

سه نقطه هایی که

ته جمله هایت می کاری

رقص آرام حباب اند

از اعماق آب های گرم

قلم آغشته به سپید

با سودای ابر شدن بر بوم،

سه نقطه هایی که

ته جملاتت مینشانی

آرامند و رهگشا

درست مانند

«وردی که ماهی ها می خوانند!»

18 شهریور 1389 (به سار که گاه ته جمله هایش سه نقطه می کارد) "

مدتها بود که مالک شعری نبوده ام . می دانم که غاده روزی یا شبی سروده که " همه دختران باید شعری از آن خود داشته باشند ، حتی اگر آسمان به زمین بیاید " و من مدتها بود که مالک شعری نبوده ام . یک زمانی یک رفیق خوب یادش به خیر و سرش به سلامتی داشتم که شعر پاییز زده یک آدم خوب دیگری را برایم فرستاد .برایم فرستاد به نیت همدلی شاید . همدلی یک روزهای سختی ، یک شبهای سخت تری ... . توی چشمم تصویر آن چند خط حک شده از میان یک صفحه طوسی یا حاشیه سرخ . توی ذهنم حک شده که مضمونش عاشق شدن دخترهای پاییزی بود . مضمونش این بود که دخترکان پاییز ، عاشقی را تا ته تهش عاشقی می کنند ... و چقدر من دلم گرفته بود با دیدنش ....با خواندنش . شعرش آنقدر زیبا بود که من دلم میخواست مالکش باشم . دلم میخواست برای من باشد . به نام من باشد . به بهانه من باشد . برایش جواب نوشتم : اما من دلم میخواهد که شعری از آن خودم داشته باشم . شعری که من ، "تو" باشم تویش . شعری که من ، این من ِ خودم " باشم " تویش . نوشته بود : پس صبر کن ...کمی صبر ... . من صبر کردم ؟ نه . دیگر صبر نکردم . من فراموش کردم . فراموش کردم تا امروز . که دارا شدم این نوشته را . سارایی شدم دارای چنین نوشته ای . چنین نوشته ای . و خیلی مغرورم . مخاطب آن شعر کوچک پاییزی را نمی شناسم . هر کجا هست ، آشیانش امن . اما مطمئنم امروز اگر بلندتر از او پیشانیم را بر آسمان نساییده باشم ، کم از او هم قدبلند نشدم .

من ممنونم رفیق . فکر کردم شاید نخواهی که نامت را بیاورم وگرنه خودت می دانی ( یا شاید هم نمی دانی ) که چه مغرورم از تو . خواستم یک جور خاص خوب شایسته ای سپاسگزاریم را بنویسم از همه اوقاتی که اوقات تلخ و شیرین مرا می بینی . دیدم نمی شود . ترجیح دادم اینجا بگویم با حفظ سمت کلید داری صندوق خانه ات . که سر بدهم ، امانت امانت است و جایش امن ، جایگاهش امن ، نامت امن تا ... تا هر وقت که بخواهی ...

No comments: